عشق ابدی؛ افسانه یا واقعیت؟
9 دی 1401 1401-11-09 20:07عشق ابدی؛ افسانه یا واقعیت؟
تقریباً در خلوتِ هر عاشق و معشوقی در جهان، حداقل یکبار این سؤال مطرح شده که «چقدر دوستم داری؟». سؤال چندان سختی هم نیست. هزارجور پاسخ میتوان به این پرسش داد. فقط کافیست پرسهای در اینترنت بزنید. پُر از پاسخهای خلاقانه و رمانتیک و گاهاً مبتذل و مسخرهای است که میتوانید از قبل، در ذهن داشته باشید تا بهوقتش از آنها استفاده کنید. به عنوان مثال، نگاهی بیندازید به تعدادی از محبوبترین پاسخهایی که در سایتهای اینترنتی و صفحههای مجازی پیشنهاد شده:
- بیشتر از اندازهای که رومئو، ژولیت رو دوست داشت.
- بیشتر از اونچیزی که حتی بتونی فکرش رو بکنی.
- اونقدری که یه آدم به اکسیژن نیاز داره تا بتونه نفس بکشه.
- هیچ کلمهای قادر نیست اندازۀ عشق و علاقهم به تو رو بیان کنه.
و هزاران جوابِ دیگر. خودِ شما همین حالا کمی فکر کنید و ببینید که چه پاسخهای دیگری میتوانید به این فهرست اضافه کنید. مهم هم نیست که چقدر خلاقانه و خوب یا دلبرانه باشد. احتمالاً به زحمت نخواهید افتاد. بهنظر نمیرسد که سؤال سختی باشد. اما سؤال دیگری هم هست که در میانِ عشّاق، بسیار محبوب است، اما جوابدادنش به این سادگیها هم نیست!
چرا دوستم داری؟
فرقی نمیکند پای یک رابطۀ عاشقانه وسط باشد یا رابطهای میان دو دوست، یا ارتباط بین والدین و فرزندان. در هر صورت، «چرا دوستم داری؟» یکی از سختترین سؤالاتی است که ممکن است روزی با آن روبهرو شوید. با این حال، پاسخ به این پرسش شاید در هیچ موقعیتی بهاندازۀ یک رابطۀ عاشقانه سخت و حساسیتبرانگیز نباشد. ظاهراً ممکن است ساده بهنظر برسد، اما اصلاً اینطور نیست.
همینحالا چند لحظه چشمتان ببندید و به 3 تا از عزیزترین آدمهای زندگیتان فکر کنید. تنها قاعده این است که حتماً حداقل یکیشان همسر یا معشوقتان (فعلی یا سابق) باشد. چرا دوستشان دارید؟ چرا به معشوقتان عشق میورزید؟ احتمالاً بهسرعت میتوانید فهرستی از علتها را روی کاغذ بیاورید. اینها فقط تعدادی از جوابهای رایج و ممکن هستند:
- چون مهربان و دلسوز است
- چون محترم است
- چون باشعور است
- چون زیباست
- چون رابطۀ جنسی فوقالعادهای با او دارم.
- و صدها پاسخِ دیگر.
اولاً، همۀ این جوابها ــــ برخلاف آنچه که در نگاه اول ممکن است به نظر برسد ــــ پاسخهایی شدیداً مبهم هستند. زیبایی چیست؟ شعور دقیقاً یعنی چه؟ مهربانی را با چه معیاری میسنجند؟ منظورمان از یک رابطۀ جنسی خوب چیست؟ و غیرهوغیره. دوماً، بر فرض که پاسخ این چند پرسش را هم دادیم و متر و معیار زیبایی و مِهر و جاذبۀ جنسی و همۀفاکتورهای دیگر را هم پیدا کردیم. قضیه به همینجا ختم نمیشود. اینجا تازه اولِ ماجراست!
من تو رو دوست دارم اگر…
علم فیزیک و دانشِ نجوم به ما نشان دادهاند که هر آن چیزی که در جهان وجود دارد، روزی از بین خواهد رفت. فرقی هم نمیکند چه چیزی باشد: انسان، طبیعت، ساختههای دستِ بشر. علاوه بر این، همهچیز دائماً در حال تغییر است. جهان فقط به چشمِ ما انسانها ممکن است اینطور ثابت و بیتحرک بهنظر برسد. در حقیقت، هرچه که در این جهانِ بیانتها هست، در حالِ حرکت است. حتی خودِ همین زمینِ ظاهراً سفتی که زیر پای ماست، همین حالا دارد با سرعت سرسامآورِ 110 هزار کیلومتر بر ساعت به دور خورشید میچرخد.
از طرف دیگر، و بهلطف امکاناتی که تکنولوژی در اختیارمان قرار داده، حالا دیگر میتوانیم با اطمینان بگوییم که در سطح اتمی هم هیچچیز ثابت و بدون نَوَسان نیست. اصلاً اگر فقط یک قاعده بر جهانِ ما حاکم باشد، قانونِ تغییر و حرکت است. بنابراین، هیچچیزِ این جهان نیست که امکان تغییر و تحولش منتفی باشد. مسئله فقط بر سرِ زمان و شکلِ این تغییرات است.
دیگه دوستم نداری؟
خب، با وجود همۀ این قضایا، نیازی به گفتن نیست که ویژگیهای ما انسانها هم ـــ چه جسمی باشد و چه نباشد ـــ نه جاودانه است و نه بیتغییر میمانَد. و گیرِ کار دقیقاً همینجاست. فرض کنید که در پاسخ به پرسشِ «چقدر دوستم داری؟»، چیز شیکّ و رمانتیکی گفتهاید مثل همان حرفهایی که رومئو عادت داشت به ژولیت بزند! بسیار خب، این خانِ اول است که عبور از آن خیلی سخت نیست.
اما خانِ دوم: «حالا به من بگو که چرا دوستم داری؟». خب، فرض کنید که در جواب گفتهاید: «چون مهربون و زیبا هستی» یا «چون خیلی سکسی هستی» یا «چون خیلی دلسوز و شجاعی» یا هر پاسخ خوب یا بدِ دیگری. عالیست! از این خان هم بهسلامت میگذرید.
ولی حالا معشوقتان حق دارد این سؤالِ ترسناک را بپرسد که «خب، یعنی اگه یه روزی برسه که دیگه مهربون یا زیبا یا سکسی یا شجاع نباشم، دیگه دوستم نداری؟». و این خانِ سوم است. بله، ممکن است فکر کنید که معشوقتان دارد خودش را برای شما لوس میکند. هیچ بعید هم نیست که همینطور باشد، اما چیزِ بسیار ترسناکی در این سؤال هست، حتی اگر معشوقِ لوسِ شما خودش هم نداند!
توفانِ عشق
تا وقتی که همه مهربان و شجاع و دلسوز باشند، طبیعتاً همهچیز سرِ جاش است. زیبایی و طراوت را هم که همه دوست دارند. رابطۀ جنسیِ خوب هم که یکی از خواستههای قلبیِ همۀ ما آدمهاست. اما توفان دقیقاً از جایی شروع میشود که چیزی تغییر کند، کم و زیاد یا ناپدید شود. مثلاً معشوقتان چیزی میگوید یا کاری میکند که با هیچکدام از ویژگیهایی که از او میشناختید سازگار نیست و اصلاً کاملاً ضدّ آن است.
به عنوان مثال، معشوقِ مؤدبتان دیگر مهربان و مؤدب نیست. یا یک روز صبح بیدار میشوید و میبینید که عشقِ شجاعِ زندگیتان تبدیل به یک بُزدلِ تمامعیار شده است. یا زیبایی و طراوتش آرامآرام رو به نابودی میرود و غیرهوغیره. خب، حالا چطور؟ حالا هم هنوز عاشقش میمانید؟
البته عُرفِ حاکم بر جوامعِ انسانی حُکم میکند که پاسختان به این سؤال، یک «بله»ی قرص و محکم باشد: «برای من فرقی نمیکنه تو چطوری باشی عزیزم. شک نکن که همیشه عاشقت میمونم». اما آیا حقیقتاً همینطور است؟ لحظاتی همۀ قراردادها و عرف جامعه را فراموش کنید و به این سؤال، خوب فکر کنید. آیا واقعاً همینطور است؟
اگر نه، معشوق من تا کجا حق دارد عوض شود و همچنان معشوق من باقی بماند؟ تا کجا میتوانم تغییر و تحولاتِ کسی که دوستش دارم را تاب بیاورم و عاشقش بمانم؟ آن مرزِ نهایی کجاست؟ و حالا اگر میزِ بازی را کمی بچرخانیم، فکر میکنید معشوقتان تا کجا حاضر است تغییرات شما را تحمل کند؟ و چه احساسی خواهید داشت اگر بفهمید که رابطۀ عاشقانهتان فقط تا جایی پایدار میمانَد که زیاده از حد تغییر نکنید؟
کم ندیدهایم عشقهایی که فروکش کردهاند، شعلههایی که خاموش شدهاند، روابطی که فرو پاشیدهاند، چون آدمها تغییر کردهاند. چون آدمها تغییر میکنند.
غمانگیز است؟ بله.
با این حال، زمین همچنان میچرخد…