عشق در نگاه اول

1200px-Orest_Adamovich_Kiprensky,_1817_-_The_Young_Gardener
مجلۀ زیستکاو

عشق در نگاه اول

قدیم‌تر­ها «عشق در نگاه اول» از آن چیزهایی بود که همه آرزویش را داشتند. تقریباً در همۀ داستان‌­های رمانتیک و عاشقانه‌­ای که شنیده‌­ایم و دیده‌­ایم، عشق در همان نگاه اول است که اتفاق می‌­افتد و اصلاً جذابیتش هم به همین است.

اما امروزه ــــ خوشبختانه یا متأسفانه ــــ عشق در نگاه اول شاید دیگر آن عزت و احترام و اهمیت گذشته را نداشته باشد؛ بالعکس، نشانۀ شتاب­‌زدگی و هیجان‌­زدگی است. انگار فقط آدم‌­های خام و ناپخته هستند که درهمان نگاه اول عاشق می‌­شوند و احساس‌­شان را هم جدی می‌­گیرند.

در نهایت، کدام‌­یک از این رویکردها به واقعیت نزدیک‌­تر است؟ اصلاً چه اتفاقی می­‌افتد که در یک لحظه عاشق کسی می‌­شویم؟

و ناگهان: عشق!

فرض کنید کسی را برای بار اول است که می‌­بینید. هیچ­ چیز از او نمی‌­دانید، او را نمی‌­شناسید، اما ناگهان «یک دل نه، صد دل» عاشقش می‌­شوید‌، زندگی‌­تان به پیش و پس از دیدنِ او تقسیم می‌­شود، احساس می­‌کنید یک‌جفت بال درآورده­‌اید و روی زمین بند نیستید. و همۀ این‌­ها در کسری از ثانیه اتفاق می­‌افتد، در حالی که احتمالاً هنوز حتی با طرف­‌تان حرف هم نزده‌­اید! حتی ممکن است اسمش را هم ندانید.

به عنوان مثال، رومئو اولین‌­بار ژولیت را در یک میهمانی می‌­بیند و همان لحظه هم دلباخته‌­اش می‌­شود. و تازه بعد از آن است که از رفقایش نام و نشانِ ژولیت را می‌­پرسد و تلاش می‌­کند او را بشناسد.

اما این چه احساسی است که ناغافل سراغ آدم می­‌آید؟ از کجا آمده است؟ چرا و چطور ایجاد می‌­شود؟ بعضی‌­ها معتقدند که چیزی بیش از یک هیجانِ کور و غالباً جنسی نیست، نوعی غلیانِ لحظه‌­ای در هورمون‌­ها که ناگهان شعله می‌­کشند و گُر می­‌گیرند و  احتمالاً خیلی ­زود هم فروکش خواهند کرد. اگر نه، چه توجیهی برای چنین احساس ناگهانی و عجیبی وجود دارد؟

نیمۀ گمشده؟

افلاطون در کتاب ضیافت، افسانۀ قدیمی و دلنشینی دربارۀ چگونگیِ به‌­وجودآمدنِ عشق در میان آدم‌­ها مطرح می­‌کند. بر اساس این افسانۀ یونان باستان، آدم‌­ها در آغاز، دوجِنسه بودند: موجوداتی با چهار دست و چهار پا و دو چهره که ویژگی­‌های مردانه و زنانه را هم‌­زمان با هم داشته‌­اند. مطابق این افسانه، این موجوداتِ عجیب آن­‌قدر قدرتمند شده بودند و سرکشی می­‌کردند که خدایان به دلهره افتادند و تصمیم گرفتند چاره­‌ای بیندیشند.

بنا بر این، آن­‌ها را از وسط به دو نیم کردند تا از قدرت­‌شان کم کنند. و از آن پس، این نیمه‌­های جدا از هم، همواره در جهان سرگردان‌­اند و به‌­دنبال نیمۀ دیگرِ خود می­‌گردند تا یک بار دیگر آن یگانگیِ نخستین را تجربه کنند. بر اساس این افسانه، آن کسی که ما در نگاهِ اول عاشقش می­‌شویم درحقیقت همان نیمۀ گمشدۀ ما است که روزی با ما یکی بوده و حالا از ما دور افتاده است. به همین دلیل هم هست که با دیدنِ او بلافاصله احساسات‌مان سرریز می‌کند و دل و دین‌­مان از کف می‌­رود. بله، زیباست، اما حقیقت هم دارد؟

آیا به عشق در نگاه اول می­‌توان اعتماد کرد؟

بعضی‌­ها معتقدند که دوره و زمانۀ افسانه‌­ها و اسطوره‌­ها خیلی‌­وقت است که تمام شده و حالا عصرِ حساب‌­وکتاب و دوراندیشی و تفکرِ منطقی است. از نگاه این‌­ها، آن فَوَرانِ لحظۀ اول البته که لازم است، اما اصلاً کافی نیست. هیچ بعید نیست که نتیجۀ یک اختلالِ لحظه‌­ای یا یک نَوَسان هورمونی باشد. کسی چه می‌­داند؟! شاید اصلاً شبِ قبل را خوب نخوابیده باشید، یا تحت تأثیر الکل یا مواد مخدر باشید. در هر صورت، بهتر است دست نگه دارید! شاید فاکتورهای مهمِ دیگری هم در کار باشد که باید سبک و سنگین‌­شان کنید.

عقل و عشق (رقیب یا رفیق؟)

آن‌­هایی که آن جوششِ ابتدایی را کافی نمی‌­دانند معتقدند که عشق باید عقلانی باشد، باید بر شناخت و دوراندیشی استوار شود، وگرنه به­‌تنهایی می‌­تواند کور و حتی خطرناک باشد. از طرف دیگر، خیلی‌­ها هم هستند که اعتقاد دارند عقل، قاتلِ عشق است. به نظرِ این گروه، عقل نهایتاً فقط می‌­تواند «دو دو تا، چهارتا» کند و این چُرتکه‌­انداختن‌­ها نهایتاً عشق را لکه‌دار خواهد کرد.

به‌­قول حافظ: «راهی‌­ست راه عشق که هیچ‌­اش کناره نیست // آن‌­جا جز آن­‌که جان بسپارند، چاره نیست». عشق فقط‌وفقط ایثار و جانبازی می‌­طلبد؛ و هرچیزی جز این، بی‌­حرمتی به ساحت مقدس عشق است.

تصور کنید غریبه­‌ای ناگهان وسط خیابان جلوی‌­تان را گرفته و بی‌­مقدمه به شما ابراز عشق کرده است. خب، چه احساسی خواهید داشت؟ احتمالاً اول کمی جا می­‌خورید و بعد هم احتمالاً از این‌­که مورد توجه و علاقه قرار گرفته‌­اید لذت خواهید برد. اما بعد از آن چطور؟ پاسخ‌­تان چیست؟ راجع به کسی که بدون هیچ شناختی از شما و شخصیت و تاریخچه و حتی اسم‌­تان به شما ابراز علاقه و عشق کرده است چه فکری خواهید کرد؟

دیوانه است؟ بیمار است؟ اصلاً نکند دوربین‌­مخفی باشد! حق هم دارید شک کنید البته. موقعیت عجیبی است. اما اگر او حقیقتاً عاشق‌­تان شده باشد چه؟ اگر حاضر باشد هرکاری به­‌خاطر به­‌دست­‌آوردن‌­تان انجام دهد چطور؟ چه نسبتی میان عشق و شناخت وجود دارد؟ اول باید عشق بیاید و بعداً شناخت؟ یا برعکس است؟ شاید هم اصلاً هیچ «باید»ـی در کار نباشد.​ اصلاً چه کسی حق دارد تعیین کند که عشق چیست و چگونه باید باشد؟

«شما را نمی‌­شناسم ، اما عاشق‌­تان هستم!»

34b782b0faf28765d74c4c762a3250b5[1]

تصور کنید غریبه­‌ای ناگهان وسط خیابان جلوی‌­تان را گرفته و بی‌­مقدمه به شما ابراز عشق کرده است. خب، چه احساسی خواهید داشت؟ احتمالاً اول کمی جا می­‌خورید و بعد هم احتمالاً از این‌­که مورد توجه و علاقه قرار گرفته‌­اید لذت خواهید برد. اما بعد از آن چطور؟ پاسخ‌­تان چیست؟ راجع به کسی که بدون هیچ شناختی از شما و شخصیت و تاریخچه و حتی اسم‌­تان به شما ابراز علاقه و عشق کرده است چه فکری خواهید کرد؟

دیوانه است؟ بیمار است؟ اصلاً نکند دوربین‌­مخفی باشد! حق هم دارید شک کنید البته. موقعیت عجیبی است. اما اگر او حقیقتاً عاشق‌­تان شده باشد چه؟ اگر حاضر باشد هرکاری به­‌خاطر به­‌دست­‌آوردن‌­تان انجام دهد چطور؟ چه نسبتی میان عشق و شناخت وجود دارد؟ اول باید عشق بیاید و بعداً شناخت؟ یا برعکس است؟ شاید هم اصلاً هیچ «باید»ـی در کار نباشد.​ اصلاً چه کسی حق دارد تعیین کند که عشق چیست و چگونه باید باشد؟

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

فیلدهای نمایش داده شده را انتخاب کنید. دیگران مخفی خواهند شد. برای تنظیم مجدد سفارش ، بکشید و رها کنید.
  • عکس
  • شناسه محصول
  • امتیاز
  • قیمت
  • در انبار
  • موجودی
  • افزودن به سبد خرید
  • توضیحات
  • محتوا
  • عرض
  • اندازه
  • تنظیمات بیشتر
  • ویژگی ها
  • ویژگی های سفارشی
  • زمینه های دلخواه
برای پنهان کردن نوار مقایسه ، بیرون را کلیک کنید
مقایسه