چرا از خودم متنفرم؟

KlgtB6T7p_Ct0Ev_zyTOI56FRCDMupBIotQOqbeEHWw[1]
مجلۀ زیستکاو

چرا از خودم متنفرم؟

در طول تاریخ سینما، فیلم‌های فراوانی ساخته شده‌اند دربارۀ آدم‌هایی که به‌تنهایی در جایی دورافتاده زندگی می‌کنند، مثلاً در یک جزیرۀ کوچک در دل یک اقیانوس بی‌کران که قرن‌هاست کسی حتی از نزدیکی‌هایش هم رد نشده است. این آدم‌های تنها و دورافتاده طبیعتاً شباهت‌های فراوانی با یکدیگر دارند؛ اما بیایید تمام شباهت‌ها را موقتاً کنار بگذاریم و فعلاً فقط یکی را نگه داریم: همۀ این آدم‌­ها، بعد از مدتی، خیلی از کارهایی که در زندگیِ شهری و معمولی‌­شان می­‌کردند را دیگر نمی‌­کنند؛ مثلاً به‌­کل بی­‌خیالِ سر و وضع‌­شان می‌­شوند. نمونه‌اش را هم می‌توانید در فیلم «دورافتاده» (Cast Away) ببینید؛ فیلمی با بازی تام هنکس، مردی که پس از سقوط هواپیما در دریا مجبور می‌شود سال‌ها تک‌وتنها در جزیره‌ای خالی از انسان زندگی کند.

بازارِ داغِ نفرت از خود

تا به ­حال حتماً بارها دیده‌­اید که وقتی کلمه یا کلماتی را در نوار جست‌­وجوی گوگل می‌­نویسید، گوگل به شما پیشنهادهایی می‌­دهد، پیشنهاداتی که کلمه یا کلمات مورد نظر خود را در آن­‌ها خواهید دید. اما این پیشنهادها از کجا می‌­آیند؟ این­‌ها درواقع پُرطرفدارترین جست‌­وجوها در گوگل هستند. یعنی، درحقیقت، گوگل، در کمتر از چند لحظه، می‌­گردد و بر اساس واژۀ مورد نظر شما عباراتی را برای­‌تان پیدا و پیشنهاد می‌­کند که کاربرانْ بیش از همه آن‌­ها را جست‌­وجو کرده‌­اند.

به عنوان مثال، اگر کلمۀ «لاغری» را در نوار جست‌­وجو تایپ کنید، با چنین پیشنهاداتی مواجه خواهید شد: «لاغری سریع»، «لاغری شکم»، و حتی چیزهای عجیب و بامزه‌­ای مثل «لاغری شکم در شب»، «لاغری شکم با سِشوار» و چندین پیشنهاد دیگر. حالا اگر سه کلمۀ «چرا از خودم» را در نوار جست‌­وجوی گوگل بنویسیم، با این فهرست روبه‌­رو می­‌شویم:

  • چرا از خودم بدم میاد؟
  • چرا از خودم متنفرم؟
  • چرا از خودم راضی نیستیم؟

جالب است، نه؟ بله، اما بیشتر ترسناک است. در حقیقت، وقتی شما عبارت «چرا از خودم» را در نوار جست‌­وجوی گوگل می‌­نویسید و گوگل چنین فهرستی را پیشِ روی‌­تان می‌­گذارد، معنایش این است که پیش از شما تعداد غیر قابل تصوری از آدم‌­ها این سؤالات را از گوگل پرسیده‌­اند؛ و این یعنی که تعداد غیر قابل تصوری از آدم‌­ها از خودشان بدشان می‌­آید یا از خودشان متنفرند یا از خودشان راضی نیستند. اما واقعاً چرا؟ ما آدم‌ها چه مرگ‌مان است؟! چرا با خودمان راحت نیستیم؟

از خودم متنفرم، چون…

نارضایتی و نفرتِ فراگیر آدم‌ها از خودشان می‌­تواند دلایل مختلفی داشته باشد. به عنوان مثال، امروزه تعداد حیرت‌­انگیزی از آدم‌ها هستند که از شکل بدن‌­شان راضی نیستند، احساس چاقی می­‌کنند، و آرزو دارند که ای­‌کاش می‌­توانستند لاغر باشند. تعداد باورنکردنی‌­ای از افراد را هم می‌­بینید که چهرۀ خودشان را دوست ندارند و از شکل‌­وشمایل بینی یا گونه‌­ها یا فکّ­‌شان خوش­‌شان نمی‌­آید. انبوهی از آدم‌­ها نیز هستند که با فرم باسن­‌شان راحت نیستند یا احساس می­‌کنند آلت تناسلی‌­شان زیادی‌­کوچک است یا انزال‌­شان آن‌­قدری که باید طولانی نیست و غیره‌ و غیره.

خلاصه کنیم: تعداد بسیار زیادی از ما خودمان را دوست نداریم. و در دنیایی که از در و دیوارش توصیه‌­هایی مثل «خودت را دوست داشته باش» یا «عاشق خودت باش» می‌­بارد، هیچ‌­چیز نمی‌­تواند آزاردهنده‌­تر از این باشد.

نفرت و تنهایی

حالا فرض کنید یکی از آن میلیون‌­ها نفری که از باسن و بینی‌­شان ناراضی­‌اند و یا با طاسیِ سَرشان حال نمی­‌کنند را برداریم و در همان جزیره­‌ای بگذاریم که تام هنکس در آن گیر کرده بود. خب، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اصلاً بیایید از خودمان شروع کنیم. همین‌­حالا چشمان­‌تان را ببندید و به این سؤال‌­ها فکر کنید:

  • آیا چیزی در من هست که به­‌خاطرش از خودم متنفر باشم؟
  • آیا چیزی در من وجود دارد که دوستش نداشته باشم و آرزو کنم که ای‌­کاش می‌­توانستم تغییرش دهم؟
  • از چه‌­چیزِ خودم بَدَم می‌­آید؟

«ما روی نفرت شما حساب کرده‌ایم»

823c4fdbbcc14c0bcdf5f86535167a4b[1]

دوره­ و زمانه‌­ای که ما در آن زندگی می‌­کنیم حسابی روی تنفر و نارضایتی‌­های ما از خودمان سرمایه­‌گذاری کرده است. حقیقتِ تلخْ این است که به لحاظ روانی، هیچ‌­کس آسیب­‌پذیرتر و شکننده‌­تر از آدمی نیست که از خودش متنفر است. و برای بازار، این لحظاتِ نفرت از خود می‌تواند یک فرصت طلایی باشد  تا پا پیش بگذارد و درِ باغِ سبز نشان‌­مان بدهد و پول­‌مان را بگیرد و در ازایَش «راه­‌های عشق­‌ورزی به خود» بفروشد!

حتی از این هم کثیف‌­تر، «اگر آدم‌­ها بابت تنفر و نارضایتی‌ از خودشان سرِ کیسه را این‌­قدر راحت شُل می­کنند، خب پس چرا خودمان به این نارضایتی‌­ها دامن نزنیم تا مشتری­ بیشتری جذب کنیم؟». و حالا نوبت استراتژی‌­ها و روش­‌های موذیانۀ تبلیغاتی است تا به‌­شکلی کاملاً نامحسوس، نارضایتیِ شما از خودتان را مدام بیشتر کنند و بعد، جنس بنجل و بی‌­خاصیت‌­شان را روی میز بگذارند و پول‌­تان را بالا بکشند.

اما در آن جزیرۀ پرت و دور، جایی که اصلاً کسی نیست تا فرم بینی و باسن ما را ببیند یا برایش اهمیتی داشته باشد، جایی که زیر ذره‌­بین هیچ­‌کس قرار نداشته باشیم، آیا همین‌­قدر از خودمان متنفر خواهیم بود که حالا هستیم؟ آیا آن‌جا هم حاضریم میلیون‌ها تومان خرجِ عمل‌های جراحیِ زیبایی یا کتاب‌ها و فیلم‌های آموزشی‌ای کنیم که قرار است یادمان بدهند چطور از خودمان متنفر نباشیم؟

تنها در آینه

ممکن است بگویید که «من حتی اگه تنهای تنها توو کرۀ مریخ هم زندگی کنم، بازم دلم می‌خواد خوش‌اندام باشم تا بتونم خودم رو دوست داشته باشم». بله، درست است. همین‌طور است. در اکثر مواقع، من در تنهایی به خودم همان احساسی را دارم که در حضور دیگران دارم. در واقع، فرقی نمی‌کند در برابر آینۀ اتاق خودم ایستاده باشم یا وسط یک میهمانی بزرگ و در میان چند صد نفر آدمِ دیگر. در هر حال، نسبت به خودم احساس خوبی ندارم. اما آیا این به آن معناست که بود و نبود دیگران اثری بر احساس من به خودم ندارد؟ ظاهراً همین‌طور است. اما حقیقتْ چیز دیگری است.

در واقع، ما حتی وقتی که تنهای تنها در برابر آینه ایستاده‌ایم هم تنها نیستیم! اصولاً ما هرگز تنها نیستیم. فرقی هم نمی‌کند کجا باشیم. به عنوان مثال، لحظه‌ای که در برابر آینه ایستاده‌اید را در نظر بگیرید. فرض کنید از تماشای خودتان احساس بدی دارید، چرا که فکر می‌کنید به اندازۀ کافی زیبا نیستید. قبول! اما شما از کجا می‌فهمید که زیبا هستید یا زشت؟ معیار شما چیست؟ این معیار از کجا آمده است؟

دیگران در آینه

در واقع، این‌ها معیارهایی هستند که دیگران (خانواده، جامعه، عُرف و…) برای ما تعریف و تعیین کرده‌اند. بنابراین، لزوماً نیازی به حضور فیزیکی آدم‌ها نیست. در حقیقت، آن‌ها ــــ بی‌آنکه خودم آگاه باشم ــــ انگار به درونِ جمجمۀ من نقل‌مکان کرده‌اند. من هرگز نمی‌توانم کاملاً تنها باشم. من خودم را حتی در تنهاترین تنهایی‎‌ام هم از نگاه دیگران می‌بینم. این دیگران هم معمولاً افراد مهمِ سال‌های ابتداییِ زندگی ما هستند: پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، معلم و برادر یا خواهر بزرگ‌تر و غیره. درواقع معیارهای آن‌هاست که احساس من به خودم را تعیین می‌کند، حتی اگر خودم ندانم یا به یاد نیاورم.

حقیقت این است که هر احساسی که ما نسبت به خودمان داریم (چه تنفر و چه عشق)، در واقع، احساسی است که دیگران به ما دارند یا داشته‌اند. پس، شاید حالا دیگر وقتش رسیده باشد که با این پرسش عجیب و سخت روبه‌رو شویم که من خودم را از نگاه چه کسانی می‌بینم؟ من معیارهای چه کسانی را زندگی می‌کنم؟

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

فیلدهای نمایش داده شده را انتخاب کنید. دیگران مخفی خواهند شد. برای تنظیم مجدد سفارش ، بکشید و رها کنید.
  • عکس
  • شناسه محصول
  • امتیاز
  • قیمت
  • در انبار
  • موجودی
  • افزودن به سبد خرید
  • توضیحات
  • محتوا
  • عرض
  • اندازه
  • تنظیمات بیشتر
  • ویژگی ها
  • ویژگی های سفارشی
  • زمینه های دلخواه
برای پنهان کردن نوار مقایسه ، بیرون را کلیک کنید
مقایسه